تنها ترین تنهام

میخوام با این وبلاگ آدمایی مثل خودمو پیدا کنم

تنهای تنهام14

 

یه خط فاصله از من یه خط فاصله تا تو 

سه نقطه بعد ما دوتا تا بنویسم فقط با تو .....

که من تنها ترو میخوام ک با حسم یکی باشه

توی نقاشیه قلبم یه شکل ساده پیدا شه

 

برای ارتباط با من به آدرس زیر مراجعه کنید : 

FBiraniyan.ir/TaNHAY-TaNhaM

به من بپیوندین در ایران فیس

http://fbiraniyan.ir/TANHAY-TaNHAM

تنهای تنهام13

خیلیا تا بهم میرسن میگن افسرده ای !

تا حالا شده وقتی کسی ازت میپرسه حالت چطوره الکی بگی خوبم مرسی تو چطوری ؟ در صورتی که خودتم نمیدونییی چطوری هستی ؟؟؟؟

زندگی هرکی پر پیچ و خم  هست قبول ! هیچکی نیست آرامش نخواد اینم قبول ! اما این آرامشو چطوری به دست بیاریم غیر از یاد خدا که آرامش بخشه

اصلی هست ما نیاز مند شبکه های شاد هستیم ! نیاز مند گردش تو طبیعت پاکیم اونم بدون مزاحم ! نیازمند یه سکوت یه بارش بارون یه پیاده روی رو کوه 

خیلی راه ها واسه شادی هست اما 100000 برابرش واسه غم و غصه هست ؟؟؟؟

پس چطور شاد  باشیمممم ؟؟؟؟

 

[ چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:آدمک , تنهایی , حصار , آرزوی برباد , زندگی من , درد ,چیکارکنم خدا,, ] [ 23:45 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام12

من به عشق یا یه همچین چیزایی احتیاج دارم نه از اینا که با شماره دادن شروع میشه نه به یک عشق واقعی که با تپش قلب دو طرف آغاز شه میدونم بی معنین این حرفا اما خسته شدم از بس دم از نا امیدی زدم میخوام بهترین سایتو واسه دردودل کردن داشته باشم یه جا که همه درداشونو بگن از ارزوهاشون حرف بزنن . خیلیا میگن آرزو بر جوونا عیب نیست . کاش این افراد بجای ناامید کردنو زدن این ضرب و المثل ها یکم به فکر جوونا باشن اینروزا انقدر ما ججونا تو فیلمهای کره ای و بازگراشون توجه میکنیم که یادمون رفته اینا فیلمم چنین عشقایی وجود نداره اگه بخوایم به واقعیت توجه کنیم من و تو و همه آدمها تنهاییم حتی وقتی دورمون شلوغه بازم تنهاییم اونایی که چنین حسیو دارن فکر میکنم میدونن مثل من یه چیز به اسم عشق واقعی تو زندگیشون کمه میتونه این عشق هرچی باشه خدا یا مادر یا پدر یا خواهر یا برادر یا یه دوست یا همسر یا فرزند هرچی  فقط میدونم باید عشق واقعی باشه نسبت بهش تا بتونی احساس کنی خوشبختی .

 

آیا چنین عشقی و تجربه کردی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از نوع واقعی ؟؟؟

اگه داری که تبریک میگم . پس تو تنها نیستی

 

تنهای تنهام11

از اون سال به بعد کتک های زیادی خوردم مجبور بودم نخندم و حرف نزنم و گریه نکنم و شکایت نکنم ..... از اون موقع به بعد خندهام تبدیل شد به پوزخند . حرفام شد عقده . گریه هام شد کینه . شکایتم شد تنفر ........... من این وبلاگو ساختم نه واسه اینکه کسی بهم ترحم کنه . برعکس من میخوام این خاطراتو بنویسم که همه بخونن فقط برای تفریح یه زمانی از همینا رمان مینویسم . 

الان به صورت فردی و جدا از خانواده زندگی میکنم . ازهمه متشکرم که زندگیمو سیاه کردنو پوستمو کلفت تر به جایی رسیدم که با همین سن کمم میتونم سرمو بالا نگه دارم بدون نیاز به تحصیل یا خوش قیافه بودن

[ یک شنبه 29 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 16:35 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام10

سلام اینبار داستانمو به صورت کامل تعریف میکنم 

من 19 سالمه متولد 1373/1/9  متولد شهرستان خوزستان شهر آبادان - من وقتی بدنیا اومدم از همون کوچیکی تو گرما بزرگ شدم . مادر پدریم حاضر نبود کولر واسه من و مامانم بزاره یه کولر خراب داده بود به مامانم  . مامانم مجبور شد با چادر یا باچیزی منو باد بزنه . مادرم تو خرمشهر با خانواده شوهرش زندگی میکرد . خانواده پدریم تو نبود پدرم با مادرم بد تا میکردن . همیشه در یخچالو روش قفل میکردن که غذا نخوره . کار مادرم تو آبادان بود مجبور میشد منو تنها از خرمشهر به آبادان بیاره . من از 7 صبح تو اداره بودم با مادرم تا 2.5 ظهر چون اون موقع مهدکودک بچه های زیر سه سال رو نگه داری نمیکرد . مادر بزرگ مادریم مسجد سلیمان زندگی میکرد . بعد از اینکه  پدر بزرگم که با مادرم تو همون اداره کار میکرد متوجه شد که مادرم زجر میکشه توسط خانواده پدریش و منو اورده اداره زمانی که من یک بچه 4 ماهه بودم اعصبی شد و به مادر بزرگم گفت . مادر بزرگمم اومد وسایل منو مادرمو جمع کرد  . و تو آبادان اومد زندگی کرد که ما باهاش زندگی کنیم . 6 سال پیشه مادر بزرگم زندگی کردم با مادرم تو این 6 سال هر روز خدا دادگاه میبردنم . برای اینکه خانواده پدریم انگ زده بودن که مادرم از خونه فرار کرده و منو میخواستن از مادرم جدا کنن جوری شده بود که شبا از ترس اینکه پدرم بدزدم کابوس میدیدم و خودمو خیس میکردم . حتی و قتی تو مهد میگفتن یکی اومده دنبالت تا صدای مادرمو نمیشنیدم بیرون نمیومدم . تو این 6 سال خونه مادربزرگ مادریمم آرامشش نداشتم مادرم یه خواهر موجی داشت که تو جنگ عراق و ایران موج گرفتش و حالت اعصبی داشت از همون کوچکیم میزدتم . یه طرف خالم  یه طرف داییام که به جون هم میوفتادن خلاصه مادرم بعد 6 سال مجبورشد برگرده با این اوضاعی که تو خانوادش بود ترجیح داد خونه جدا بگیره پدرم تا برگرده . اما بعد از برگشتش دو سه روز نگذشت کلاس اول دبستان بودم جوری زدتم که سه بار سرم خورد به زمین برگشت مثل توپ شیطونک که میزنیش رو زمین بر میگرده ........ 

 

 

 

این جریان تمام واقعی است و شرایط زندگی اینجانب هست ....... 

ادامه فردا شب انشالله ....

تنهای تنهام9

امروز بیشتر از همیشه تنهااام اخم درد و غصه تو وجدم رفته بدجور رفته انقدر  این درد زیاده که احساس میکنم قلبم در حاله سوختنه . از اینکه ندارم به کسی دردام و ترسامو بگم :( مریض شدم احساس درد دارم فکر کنم یا سرطان روده بزرگ یا سرطان استخوان بالاخره یکی از این دوتا هست گریه امروز عصر میرم دکتر ارتپد اخم دعا کنید هیچی نباشه . نه اینکه از مرگ بترسم از ذره ذره  آب شدن توسط این بیماری ها میترسم گریه از اینکه مادرم غصه بخوره میترسم گریه 

 

ایشالله به حق علی (ع ) و اولاد علی (ع) و مخصوصا امام زمان (عج ) 

هیچ فردی به این بیماری ها دوچار نشه یا اگه شده درمان بشه و کاملا خوب

[ دو شنبه 23 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 7:41 ] [ آیدا ] [ ]

سپاسگذارم

سپاسگذارم از اینکه بهم روحیه میدین 

از اینکه منو جزء دوستاتون میدونین و قرار میدین 

از اینکه همدردین 

از اینکه دردمو کاملا میفهمین 

من تنها تر از خدام گاهی اوقات به خدا میگم خوشبحالت دلت بگیره فرشتاتو داری گاهی به امام رضا (ع) میگم به غریبیت حسادت میکنم تو این همه خاطرخواه داری من چی از زمان کودکی هیچی دوستم نمیشد . همیشه از هم سنام حرف یا کتک میخوردم همین ترس  نذاشت اجتماعی شم نذاشت رو پا خودم باشم ازم یه آدم ترسو نا امید و افسرده ساخت که بهترین دوستش همین شماهایین که مطالبمو میخونین . کامنت میذارین  یه پاکت سیگارم که دوداش پنهونن از چشم مادر که غصه هامو نبینی . خدایش ید پیر شدم تو اوج جوون ..... خیلی پیرم ........

امیدوارم به دردم حتی آدمای بدم دوچار نشن ..... من همینو میخوام ..............  :(

 

تنهای تنهام8

الان چندسالی میشه نخندیدم بعد فوت مادر بزرگم کمرم شکست شدم یه آدم نا امید  هر کی بهم میگه ایشالله درست میشه فقط بهش میخندم چون میدونم این جمله بی معنیه واسه منی که الان چندین ساله به خودم میگم درست میشه خدا بزرگه . ولی شاهد بودم اونایی که اذیتم کردن الان دارن واسه لیسانس میخونن واسه خودشون موفق شدن و من از ترسشون جرات رافتن دانشگاه رو ندارم . حتی رفتن تو جامعه برام سخته . من فقط کارم خوابیدن و خیال پردازیه چرا دروغ بگم یه جور از نگاه مردم میترسم دخترا وقتشونو با آرایش کردن و دوست پسر و گشتن با دوستان میگذرونن ولی من همش تو خونم ....... امروز که روز امامت امام زمان (عج ) هست دعا میکنم مردم یادبگیرن جا نماز و روزه یکم بهم احترام بزارن بخدا اسلام فقط نماز و عبادت نیست . مسخره نکردنم جزئشه ....... 

آینده من خراب شد نوش جون اونایی که خرابشون کردن 

من بخشیدمشون حلال . نه به خاط اینکه بخشش از بزرگترهاست نه چون اعتقادی ندارم چوبشون میخورن اینا همش تو فیلم های چرت ایرانی پیدا میشه تو دنیای واقعی همه بدها خوبن و سالم .......

[ شنبه 21 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 11:38 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام6

نمیخوام سرتونو درد بیار با هر بدبختی که بود دیپلمم با معدل 18 گرفتم اونم تو رشته ای که اصلا نمی خواستمش (کامپیوتر) من عاشق این بودم که ریاضی بخونم که نشد یعنی نذاشتن . من اصلا به قسمت و این چیزا اعتقاد ندارم . الانم انقدر نامردی و زخم رو دلم از مردمی که هم زبونم بودن هست که میخوام قید وطن و ایرانی و ایران و بزنم از ایران برم . میخوام برم جایی که مردمش هر کسیو بخاطر قیافه رد نکنن . من خیلی کسایی و دیدم که سیاهن و زشت ولی دوستای زیباشون اونارو پذیرفتن دوستش دارن . من به خاطر این آدما که اسم اسلام روشونه ولی دل میشکونن نتونستم اونی بشم که میخوام ..... مهم نیست . دوباره میسازم خودمو اما یه جور دیگه با یه طرز فکر دیگه پیش آدمای دیگه . کسایی که دین ندارن ولی حداقل دل نمیشکونن . حرف های من نه سیاسی نه اجتماعی . حرف اینه که مومن بودن به نماز نیست به دل نشکوندن و مسخره نکرده اینا هم جزء دینه . فقط به نماز و روزه نیست ....

[ پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:آدمک , تنهایی , حصار , آرزوی برباد , زندگی من , درد ,چیکارکنم خدا,, ] [ 1:41 ] [ آیدا ] [ ]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد