تنها ترین تنهام

میخوام با این وبلاگ آدمایی مثل خودمو پیدا کنم

تنهای تنهام5

خستم مثل آدمی که تو یه جایی پوچ قرار گرفته که نه میتونه راه بره و نه میدونه از کجا هستو کجا باس بره یه آدم تشنه خیلی تشنه تشنه محبت . دوست . داشتن یه شانس خوب ولی نه توانی واسه داشتنش داره و نه میدونه کجاست و نه میدونی چطور باید پیداش کنه . 

.

.

.

.

.

من خیلی وقتشه شکستم نه میخندم نه خوشم از شادی میاد این روزا دوستم تنهایی یه ورد یه گیتار دو خط شعر و یه نخ سیگار به همینا عادت کردن اینا دوستامن در کم میکنن تموم نمیشن 

هستن هرجا که میرم فحش نمیدن نمیزنن تو سرم .

مهر شده

من احتیاج به ترحم ندارم ......

اونقدر از آدما کینه دارم 

که گاهی به شیطان میگم خوب کردی سجده نکردی 

 

 

[ چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:آدمک , تنهایی , حصار , آرزوی برباد , زندگی من , درد ,چیکارکنم خدا,, ] [ 22:1 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام4

به من نخند که کوهی از دردام 

دلگیرم از این روزگار بی معنا

نخند به من نخند به دردام

برعکس خندهام یه آدم تنهام

فقط بروز نمیدم که پره گریه م

وگرنه میفهی تنها ترم از این حرفام

 

آیــــــ ــ دا

[ چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 4:1 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام 3

مهم نیست چند نفر پستامو میخونن . یا چندتا خوششون اومده . این حرفارو اینجا زدم چون کسی نیست باهاش درد و دل کنم . حتی خداهم وقتشو واسه من نمیذاره . کفر نمیگم احساس میکنم خیلی ازم دور . اونقدر دوره که حتی صدامم بهش نمیرسه . علت اینکه این وبلاگو ساختم اینه که به اونایی که مشهورن یا زیبان یا خیلی دوست دارن بگن قدر زندگیتو بدون . مغرور نباش منم میخواستم جای شما باشم :( ولی نشد از بسکه ترسوندنم و مسخره شدم کلا اجتماعی شدنو گذاشتم کنار الانم تو خونه تو اتاقم خودممو حبص کردم . بهترین دوستمم لپتاپمه که تو تنهاییام باهامه با تایپ کردن خودمو خالی میکنم . من ساخته شدم واسه غصه خوردن :( خیلی دوست داشتم ستاره شناس بشم یا مجری یا یه بازیگر یا برم تو تیم فوتساله بانوان :( نشد متاسفانه سرنوشت من به این ختم میشه که همش فحش بخورم . این حرفام همش حقیقته . هرسال بدتر پارسال غصهام زیاد میشه . فکر نکنم تا یک یا دوسال دیگه زنده باشم :( اما دوستدارم کلی دوست داشته باشم :( این حتی بهتر از میلیاردها پوله :(

[ چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:آدمک , تنهایی , حصار , آرزوی برباد , زندگی من , درد ,چیکارکنم خدا,, ] [ 3:40 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام2

 

اول دبیرســـــــتان که بودم 

میخواستم خاطراته قدیممو فراموش کنم دوست پیدا کنم ! اصلا مگه من آدم نبودم  اون سال میخواستم دوست پیدا کنم یک دختری بود همکلاسیم اسمش مهسا بود جفتم میشست یادمه بهش گفتم میخوای باهم دوست باشیم دیدم جواب نداد منم ساکت شدم من ردیف دوم میشستم دوتا دخترم اومدن ردیف اول نشستن مهسا با اینا دوست شد . من تنها بودم اونا حرف میزدن من فقط سرمو میزاشتم رو میز   دلم خیلی یه دوست میخواست :( اما هیچکس باهام دوست نمیشد یادمه وقتی میومدم تو مدرسه یه دختره بود پوست پرتغال مینداخت سرم انقدر اینکارو کرد که اعصبی شدم به مدیر گفتم فرداش چون اخراجش کردن اونم نه به دلیلی که منو اذیت کرد . به دلیل اینکه معلما ازش شکایت داشتن . هیچی دیگه  از فرداش من شدم کیسه بکس بقیه یا فحش میخوردم یا هلم میدادن به طرزی اذیت شدم که وقتی میومدم خونه نمیتونستم کمرو راست کنم از بس زخم زبوناشون اذیتم میکرد . که دم پله های خونه میشستم و به خدا میگفتم . خدایا منکه به بندهات بدی نکردم اونا چشونه که با من اینکارو میکنن . راستشو بخواین یادم افتاد به حضرت فاطمه زهرا (ص) اونم مثل من زخم زبون میخورد از همین زخم زبون ها شکسته شد . نکه بخوام بگم مثل او هستم اصلا . اون کجا و من کجا ! . تولد مهسا که شد با اینکه دوستم نبود از روی عمد منواز میز دوم به میز آخر فرستاد . براش یه عروسک گرفتم .. فرداش که بردم بازش کرد گفت این چیه که گرفتی . بعدشم پرتش کرد و نبردش . منم وقتی بردمش خونه به مادرم گفتم . مامان مهسا نیومده بود کلاس . انقدر اذیتم کردن که دلم نمیخواست برم مدرسه . اونسال 12.23 صدم نوبت دومم  تموم کردم . به خاطر این زجرها نتونستم رشته مورد علاقم ریاضی فیزیک بخونم دوست داشتم ستاره شناس بشم .  . نزدیکای آخر سال یک تئاتر گذاشتن برای فلسطین من رفتم شرکت کنم نقش های مهمو بهم ندادن . با اینکه نقشه کامپیوتر داشتم که یعنی داخل این کامپیوتر یه بمب که اسرائیلیا فرستادن . ولی بیشتر شبیه کلفت بودم . معلم تئاتر تشنش میشد آیدا برو آب بیار . بچه های تئاتر میگفتن آیدا برو بیبین مادرمون نیومده برامون غذا بیار . آیدا این آشغالارو بندازشون تو سطل . آیدا جاروف کن مدیر میکشتمون . آیدا قربون دستت اون کفشارو مرتب کن . وووووووو . تهش وقتی تو استان قبول شدیم من از فرداش سوژه خنده بودم . چطوری کامپیوتر ؟ . خوبی کامپیوتر ؟ . آیدا کامپیوتر وووووووووو . وقتی به مدیر مدرسمون گفتم تو یه کلام بهم گفت خوبه بهت میگن کامپیوتر نه میمون . اون حرفش داغونم کرد خیلی داغون . جوری که هیچ جا نمیرفتم تو مدرسه برای اینکه حرف نخورم میزای بچهارو پاک میکردم ........... دلیلی که نرفتم دانشگاه همین بود از همه و نگاهاشون میترسم . دوستام تو خیالاتمن و همین ....

 

 

 

[ چهار شنبه 18 دی 1392برچسب:آدمک , تنهایی , حصار , آرزوی برباد , زندگی من , درد ,چیکارکنم خدا,, ] [ 3:37 ] [ آیدا ] [ ]

تنهای تنهام

از اینکه اینجا حرفامو میگم یکم خجالت میکشم اما خوب خوبیش اینه که حداقل کسیو نمیبینم که اون واسم احساس همدردی کنه من نوزده سالمه یک دختر تنها که از بچگی تنها بوده . خانوادم همش میگن چرا نمیرم دانشگاه اونا نمیدونن تو دلم چی میگذره  من از زمانی که به دنیا اومدم تو گرما و تو سرما منو میبردن دادگاه واسه اینکه مادرم میخواست از پدرم طلاق بگیره منم نوزاد بودم تا 6 سالگی رنگ مسافرتو ندیدم فقط دادگاه بودو دادگاه .  مادرم سرکار بود و منم مجبور بودم مهد بمونم . تو مهدکودک هیچکسی باهام دوست نمیشد و حرف نمیزد نمیدونم چرا L فقط یه گوشه میشستم . روزی که تولد شمیم هم مهدکودکی من بود شبش به مادرم گفتم میخوام یه کادو بخرم مادرم اون موقع حقوقش اصلا زیاد نبود . با این وجود واسم یه پیانو کوچیک گرفت و کادوش کرد . فرداش تو مهد به شمیم کادومو دادم اون جوری نگام میکرد که انگار یه مشت آشغال بدبوهو دیده . بعد از اون من تو دبستانم تو کلاسش بودم اون به  همه گفته بود من منگلم . بچه هام هر بار منو مسخره میکردن بهم میگفتن قیافه میمونی  . منگول بضیام که میزدن تو گوشم . بازم نمیفهمیدم چرا. تا اینکه سال سوم دبستان دختری به اسم آمنه منو هل داد منم خوردم رو زمین و دوتا دندونای جلوم شکست . من تو دبستان انقدر از اینو اون حرف خوردم که از بچها دوری میکردم . گوشه گیر بودم . یادمه اون سال واسه گروه سرود همه کلاسو مبسر انتخاب کرد جز من . سال پنجم دبستانم تو تولد همکلاسیم . مادرش بهم گفت بیا تا از تو هم عکس بگیرم که دخترش داد زد . نه نمیخوام تو عکس باشه . و منم نشستم سرجام . تو راهنمایی هم مورد اذیت خیلیا بودم از اول راهنمایی گرفته که میخواستم تو گروه فوتبال باشم آخه فوتبالم خوب بود . معلم انتخابم کرد اومدم یه خودی نشون بدم که دیدم هرکسی به یکی دیگه پاس میده اصلا هیچکی پاس نمیداد بهم حتی با وجود اینکه نزدیکشون بودم بازم پاس نمیدادن اینجوری معلم منو پرت کرد بیرون . نمیدونم چیکار کردم که همش فحش میخوردم مسخره میشدم . هیچکس تو کاره گروهی باهام شریک نمیشد . ولی بدترین ضربرو سال سوم راهنمایی و اول دبستان خوردم . سوم راهنمایی که بودم یه روز صبح زنگ اول که خورد رفتم بیرون دیدم چندتا دختر که نمیشناختمشون اصلا از کلاس سوم راهنمایی یک . اومدن دستامو گرفتن بردنم تو کلاسشون منو خیلی زدن . اصلا نمیدونستم واسه چی منو زدن ؟؟؟ به حدی منو زدن که من داد زدم چرا منو میزنید بهم گفتن تو چرا با امیر دوستی گفتم امیر کیه نمیشناسم به خدا . ولی اونا گوش نمیکردن میگفتن تو تو ماشینش بودی . خدا رحمم کرد که ناظممون سر رسیدو همشونو برد دفتر . واقعیتش من اصلا با پسری نبودم ولی اونا صبح بعدش پیچوندن که فلانی با یه پسر رابطه داره . یه جمعیت از بچه های مدرسه افتادن دنبالم که بهمون بگو چیکارا کردی . منم گفتم ترو خدا اذیتم نکنین بخدا کاری نکردم . ولی اونا عمدا داد میزدم . از  اون روز به بعد خیلی شکسته افسرده شدم حتی نمرهام از این آذار و اذیتا اومد پایین . مجبورم میکردن از دم مدرسه تا کلاسشون کتاباشونو ببرم اینجوری قول دادن اذیتم نکنن منم مجبور بودم وقتی میام مدرسه منتظر باشم تا اونا بیان بعد کیفاشونو ببرم تو کلاس .

 

برام مهم نیست چند نفر میخونن یا پیام میذارن .

ادامشو فردا میگم

اونایی که مثل من تنهان L درکم میکننگریه

[ یک شنبه 15 دی 1392برچسب:تنهاترین تنها,قصه من , آدمک چوبی , دلم تنگ است, ] [ 16:39 ] [ آیدا ] [ ]

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد